java
۱۲/۱۱/۱۳۸۸
این روزها
این روزا دنیا گرفتار هوی وهوســـه
هوای عشق ومحبت و وفا خیلی پسه
دل سپردن،دل سوزوندن،حرمت مهر و وفا
همه شون شعارو حرفن،دیگه سادگی بَسـه
اینکه این دنیا هنوز،زنده به عشق آدماس
اینکه قلب آدما،به سمت قبله ی خـُـــداس
بخدا،حرف وشعاره،واسه گول خوردن ما
خیلی وقته که دل مردم از اون قبله جداس
یاد اون دعای بی بی افتادم،یه بارَکی
که می گفت به خیر کنه عاقبت ما رو خدا
دنیا وارونه شده،لیلی ومجنون غلطن
عشق بازیچه شده،از دل آدما جدا
خودمم مثل همه،اسیر تردیدو دروغ
نقش رستم می زنم،با این چشای بی فروغ
عاقبت به خیری معنا نداره دیگه بی بی
رنگ عشق پریده از بند دل ما آدما
کاش بزرگ نمی شدیم،بچه می موندیم تا ابد
غرق بازی،همه مون،تو کوچه ی آجرنما
همه ما آدما،جا می شدیم تو کوچه تون
عشق اونجا می نشست دوباره روی تنمون
همه یکرنگ و یه جور،مثل گذشته های دور
پای هم وامی ستادیم،حتــــی دَم ِ مُردَنمــــون
پهلوون پنبه ها،پشت قیصرا قـَد کشیدن
اما هیچوقت،ظلمو تو هیچ جای دنیا ندیدن
پهلوون واقعی،آخه ستــــاره که نداشـــــت
بنزوبرج و ویلا و،چندتا شماره که نداشت
مهربونی و محبت پرید از دلا چه زود
انگاری از اولش عشق و مروتی نبود
کاش می شد زندگیو،دوباره ازسَـرش نوشت
یکی بـود،یکی نبــــــود وزیر گنبد کبـود
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر