java

۵/۰۷/۱۳۸۹

ســـــــــایه



من و دیوارِ تنهایـــــی
تو و تصویر یک سایه
فراموشـی،همآغوشـی
شب و دستی فرومایـه

من وبیخود شدن با تو
تو و ایمان بی پایــــه
من و دستایِ آلــــوده
کنار شکِ همسایــه

عجب راحت شدم خامــت
به یک جمله:که میخوامت
چه آسون توی یک لحظه
شدم قـربونیِ دامــــــــت

تو دستات شکل چشماته
تو چشمات شکل دستاته
یه بی قانونیِ مُبهـــــــم
یه عمریه که همــراته

من و دیوارویک سایه
شب و تکرار بیهـوده
همیشه خارها از گـُل
به من نزدیکتـر بـــــــوده

عجب راحت شدم خامـــت
به یک جمله:که میخوامت
چه آسون توی یک لحظه
شدم قربونـیِ دامــــــــت